موضوع دل نوشته: وادی اول و تاثیر آن روی من:
اگر بخواهم از زندگی دوران مصرف حرفی بزنم، همگی تقریباً باهم برابر هستیم. هنگامیکهمواد پردهای روی عقلمان کشیده بود و تمامقد در خدمت نفس اماره بودیم. صاحب فکر واندیشه بودیم، اما در مسیر تاریکیها و ضد ارزشها. یکایک ما خیلی چیزها از دستدادیم. چه مادی و چه معنوی. خیلی پلها را پشت سرمان خراب کردیم. ولی به قولراهنمای خوبم جناب محمد آقای ، میتوانیمدر آینده پلی بسازیم، زیبا و مستحکم. اول خودمان با اطمینان کامل از روی آن عبورکنیم و هم به دیگران کمک کنیم تا از آن عبور کنند.تمام سعی و تلاش من این است کهبا تفکر و دانایی بتوانم سفر خوبی داشته باشم و به رهایی برسم. چون فکر میکنم از مهمترینوظایف یک رهجو درمان اعتیادش و خروج از تاریکیها است. یادمان نرود که راز یک سفرخوب، گوشبهفرمان بودن است، آنهم با تمام وجود. من فرشید، همیشه فکر میکردم کهدارم فکر میکنم، ولی مصرف مواد اجازه نمیداد، پیرامون خود را بهدرستی بنگرم.خدا میداند با کارهایمان، از روی بیفکری و نداشتن آگاهی، چقدر آدمها را، اعم ازاطرافیان و دیگران، اذیت و آزار کردیم، و چهبسا بدبخت. شاید باورتان نشود، اما منپس از 16 سال درس خواندن و بیش از 20 سال تدریس کردن، هنوز هم فرق سواد و داناییرا نمیدانستم. تازه دارم متوجه میشوم که علت همهی گرفتاریهای آدم، عدم آگاهی ونبود دانایی است. به نظر من فرق بین حضور در کلاسهای مدرسه و دانشگاه با حضور درجلسات کنگره 60 این است که آنجا درس را به خاطر نمره میخواندیم و استاد برگه شمارا تصحیح میکرد اما در کنگره 60 به خاطر خودمان میآییم و ممتحن خودمان هستیم.یعنی هرگاه تأثیر مطالب را در زندگی خودت دیدی، هرگاه تغییر را درون خودت احساسکردی آن زمان به خودت نمره قبولی میدهی و حالت خوب میشود. در آخر هم دعا میکنمکه خداوندا از بزرگترین دشمنان، یعنی جهل و نادانی به تو پناه میبرم چون با تفکرساختارها آغاز میشود و بدون آن، آنچه هست روبهزوال است.
درباره این سایت